یک
دختر خانمهای قدیم، تابستون که میشد، پیاده میرفتند بازار، یه عالمه گوجه فرنگی میخریدند، میآوردند خونه، میشستند و آبش را میگرفتند و میگذاشتند بالای پشت بام تا برای یکسال آینده خانواده رب گوجه فرنگی خونگی و فرد اعلاء داشته باشند!
دخترخانمهای جدید، اگر خیلی سرحال و شارژ باشند، در حالیکه با اون یکی گوشیشون اساماس میکنند با این یکی گوشی زنگ میزنند به بقال روبروی خونهشون: «اصغر آقا، یه رب گوجه میخوام فوری فوری»! اگر هم مثل همیشه افسرده و بیحال باشند، در حالیکه توی دلشون غر میزنند: «ای بابا… مگه خدا زنا را آفریده برای آشپزی و خدمتکاری؟» زنگ میزنند به رستوران بغل خونه شون!
دو
…
سه
…
چهار
…
دو و سه و بیشتر را شما بگویید، یا اگر فکر میکنید دخترهای فعلی برای زندگی مشترک با همه سختیها و سربالاییها و اختلافاتی که وجود دارد مناسبتر هستند نظر دهید.