ایرانیها هرجا که بهم برسند یا از هم جدا بشوند، یک «قربونت برم» یا «قربونت بشم» و امثال این را به هم میگویند، البته یا معنی این عبارتها را نمیدانند یا تعارف بند تنبانی میکنند!
قربانت بروم یعنی چه؟
در اصل جان حیوانات حلال گوشتی مانند گاو و گوسفند و شتر را، در راه خدا، و اظهار محبت و اخلاص و ارادت به او، میگیرند [ذبح میکنند] و گوشت آنها را صدقه میدهند و بین نیازمندان و غیر نیازمندان تقسیم میکنند، اما در تاریخ داشتهایم که انسانها را نیز برای خدا و خدایان و بزرگان قربانی کردهاند!
منظور کسی که میگوید «قربونت بروم» یا «قربونت بشوم»، اگر صداقت داشته باشد، و برای سخن خود ارزشی قائل باشد، این است که حاضر است بخاطر طرف مقابلش جان بدهد و سر از بدنش جدا کنند، اما واقعیت این است که گوینده نه صادق است نه رفیق و دوست و یار؛ «تعارف» میکند، و تعارف هم نزد اکثر ایرانیها یعنی فریب و چاخان و باد هوا، یا باد معده!
مترادف قربانت بروم
مترادف این عبارات «فدایت بگردم» یا بشوم است و البته تهرونیها گاه میگویند: «گوسفندت بشوم» که معنایش واضح است!
عبارات «بله قربان» و «چشم قربان» نیز که از سوی آدمهای متملق بکار میرود همین معنی را دارد!
تواضع و فروتنی
از سوی دیگر میان ایرانیها، مثل نقل و نبات، عباراتی چون «نوکرتم» و «مخلصتم» و «کوچکتم» و «جان نثارم» و «بنده شما هستم» و «چاکرم» و «خاک زیر پاتم» و غیره رد و بدل میشود، و پرسش اینجاست چرا ایرانیها شان «انسان» را در حد گوسفند و گاو و برده تنزل میدهند؟
در این باره دکتر فرهنگ هلاکویی میگوید:
«تواضع و فروتنی از نظر علمی در حقیقت پاداشی است که آدم مهر طلب به غرور درب و داغون شده خود میدهد.
آدم له و لورده و مچاله را آدم متواضع و فروتن نامیدهاند، اما قرار است که آدمها خودشان باشند!
تواضع و فروتنی یعنی چه؟ یعنی اینکه من به شما برسم بگویم من عبدم، عبیدم، صغیرم، ناچیزم، هیچم، ارزشی ندارم، یک بنده خاطی و گناهکارم و غیره! این پرت و پلاها چرا در فرهنگ ما راه انداختهاند و بعد هم اسمش را تواضع و فروتنی گذاشتهاند؟
اسم اینها تواضع و فروتنی نیست، بلکه خاک توی سری است. علتش هم این است که از این طریق توانستهاند سوار ما بشوند!
به ما گفتهاند که شما متواضع و فروتن باشید و هیچ حقی را هم برای خودتان قائل نباشید و به دنبال حق و حقوق خودتان هم نروید و اجازه بدهید که همه آن حق و حقوقها را ما داشته باشیم»!
***
مولوی فرماید:
«با شه تبریز، شمسالدین، خداوند شهان
جان فدا دارید و تن قربان ز بهر وی کنید»!